فیلمهای لیام نیسون

برایان میلز، مامور بازنشسته سیا، دختر نوجوانش کیم و همسر سابقش لنور را که از همسر دومش جدا شده است دعوت می کند تا چند روزی را در استانبول بگذرانند، جایی که او مشغول به کار است. در همین حال، پدرسالار جامعه باند قاچاق انسان آلبانیایی، مراد کراسنیقی، به دنبال انتقام مرگ پسرش است و باند دیگری را برای ربودن برایان و خانواده اش تشکیل می دهد. برایان و لنور توسط آلبانیایی ها ربوده می شوند، اما کیم فرار می کند و تنها امیدی است که برایان برای فرار و نجات لنور وجود دارد.

علیرغم اینکه بتمن پس از وقایع شوالیه تاریکی (2008) که در آن رپ را برای جنایات دنت گرفت، شهرت وی لکه دار شده است، اما احساس می کند که مجبور است برای کمک به شهر و نیروی پلیس آن که در تلاش برای مقابله با نقشه های Bane برای تخریب شهر هستند، مداخله کند.

یک ناوگان بین‌المللی از کشتی‌های جنگی نیروی دریایی در حین یک تمرین جنگی دریایی با یک آرمادای بیگانه روبرو می‌شود و با بزرگ‌ترین تهدیدی که بشر تا به حال با آن روبه‌رو شده است مواجه می‌شود. نبردی شدید در دریا، زمین و هوا انجام می‌شود. اگر شکست بخورند، دنیا ممکن است با یک رویداد انقراض بزرگ و حمله بیگانه‌ها روبرو شود. آیا انسان‌ها در این جنگ با بیگانه‌ها پیروز خواهند شد؟ بیگانه‌ها چه می‌کنند و هدف‌شان از حضور در اینجا چیست؟

ده سال پس از پیروزی قهرمانه‌اش بر کرکن هیولایی، پرسئوس، پسر نیمه‌خدای زئوس، سعی دارد زندگی آرام‌تری به عنوان ماهیگیر در یک روستا و والد تنها پسر ۱۰ ساله‌اش، هلیوس، داشته باشد. در همین حال، جنگی برای تسلط میان خدایان و تایتان‌ها در جریان است. خدایان که به شدت توسط کمبود ایمان انسان‌ها ضعیف شده‌اند، کنترل تایتان‌های زندانی را از دست می‌دهند و رهبری وحشیانه آن‌ها، کرونوس، پدر سه برادر حکومتی زئوس، هادس و پوزئیدون، در حال بازگشت است. این سه‌گانه، پدر قدرتمند خود را زمانی از سلطنت برکنار کرده و او را به دره تارتر، یک سیاهچال عمیق در اعماق دنیای زیرین، فرستاده بودند. پرسئوس نمی‌تواند ندای درونی خود را نادیده بگیرد وقتی که هادس همراه با پسر زئوس، آرس (ادگار رامیرز)، وفاداری خود را تغییر داده و با کرونوس قراردادی برای اسیر کردن زئوس می‌بندند. قدرت‌های باقی‌مانده از زئوس از او دزدیده شده و نیروهای تایتان‌ها روز به روز قوی‌تر می‌شوند، و جهنم بر روی زمین گشوده می‌شود. پرسئوس با کمک ملکه جنگجو آندروما (روزاموند پایک)، پسر نیمه‌خدای پوزئیدون، آرگنر (توبی کبل)، و خدای سقوط کرده هفااستوس (بیل نای)، برای نجات زئوس، سرنگونی تایتان‌ها و نجات بشریت به اعماق دنیای زیرین سفر می‌کند.

یک مستند سابجکتیو که به بررسی نظریه‌های مختلف درباره معانی پنهان در فیلم «درخشش» (1980) اثر استنلی کوبریک می‌پردازد. این فیلم ممکن است بیش از 30 سال از ساخت آن گذشته باشد، اما همچنان باعث ایجاد بحث، حدس و گمان و رمز و راز می‌شود. پنج دیدگاه کاملاً متفاوت از طریق گویندگی، کلیپ‌های فیلم، انیمیشن و بازسازی‌های دراماتیک روشن می‌شود. با هم، این دیدگاه‌ها تماشاگران را به یک هزارتوی جدید وارد می‌کنند، هزارتویی که پر از انحرافات و بن‌بست‌هاست؛ راه‌های زیادی برای ورود، اما هیچ راهی برای خروج.

در آلاسکا، تیمی از کارگران نفتی سوار هواپیمایی می‌شوند تا به خانه بازگردند؛ اما در میانه راه طوفانی رخ می‌دهد و هواپیما سقوط می‌کند. تنها هفت نفر از کارگران در دل طبیعت بکر زنده می‌مانند و جان آتوی، که یک شکارچی است و برای حفاظت از کارگران Wolves می‌کشد، رهبری گروه را بر عهده می‌گیرد. پس از مدتی آنها متوجه می‌شوند که توسط یک گله از گرگ‌ها احاطه شده‌اند و آتوی توصیه می‌کند که برای محافظت باید به جنگل پناه ببرند. اما در حین حرکت در برف سنگین، آنها از سوی این جانوران شکارچی تعقیب و مورد حمله قرار می‌گیرند.

وقتی مردی از کما بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که کسی هویت او را به عهده گرفته است، با یک زن جوان همکاری می‌کند تا ثابت کند که او کیست.

لوسی و ادموند پیونس از طریق پسرعمویشان یویستیس به نارنیا باز می‌گردند، جایی که با شاهزاده کاسپیان ملاقات کرده و به سفر دریایی با کشتی سلطنتی "دورن تردر" می‌روند. در طول مسیر، آنها با اژدهاها، کوتوله‌ها، موجودات دریایی و گروهی از جنگجویان گم‌شده روبرو می‌شوند پیش از اینکه به لبه دنیای نارنیا برسند.

جان برنان به همراه همسرش لارا زندگی بسیار خوب و شادی دارند و خانواده ای خوشبخت به نظر می رسند.تا اینکه لارا به جرم انجام قتل دستگیر می شود و در دادگاه به سه سال زندان محکوم می گردد .در حالی که جان و سایر افراد خانواده به این باور هستند که لارا بیگناه است. خانواده ی او تمام تلاش و کوشش خود را می کنند تا به شکلی بیگناهی او را ثابت کنند اما هیچ فایده ای ندارد و لارا به زندان می افتد.اکنون تنها راه برای جان آن است که به هر شکل ممکن همسر خود را از زندان فراری دهد.او نقشه ای استادانه طرح می کند تا راه را برای فرار همسرش باز کند.

یک مادر حومه‌ای با تشخیص سرطان خود روبرو می‌شود در حالی که سعی دارد شوخ‌طبعی و خوشبختی را نیز پیدا کند.