فیلمهای دیوید مکنزی

داستان واقعی دیوید در برابر جالوت که چگونه رابرت بروس، "شاه قانون شکن" اسکاتلندی قرن چهاردهمی از حیله گری و شجاعت برای شکست دادن ارتش اشغالگر انگلیسی بسیار بزرگتر و مجهزتر استفاده کرد.

این داستان درباره‌ی یک پدر تنها است که به همراه برادر بزرگترش تصمیم می‌گیرند تا به یک بانک دستبرد بزنند. آن‌ها امیدوارند با پولی که از سرقت بانک به دست می‌آورند، بتوانند مزرعه‌ی خانوادگی‌شان در تگزاس را نجات دهند و بدهی‌های خود را پرداخت کنند. اما این دو برادر در حین انجام نقشه‌شان، متوجه می‌شوند که دو رنجر تگزاسی نیز به دنبال دستگیری آن‌ها هستند.

اریک لاو، ۱۹ ساله، در زندان به سر می‌برد. در اولین روز خود، به یک زندانی دیگر و چند نفر از نگهبانان حمله می‌کند. او به درمان گروهی پیشنهاد می‌شود و پدرش که خود نیز یک زندانی است، سعی می‌کند به او عقل و منطق بیاموزد. آیا او می‌تواند بازسازی شود؟

یک سرآشپز و یک دانشمند در حینی که یک بیماری همه‌گیر شروع به دزدیدن درک حسی مردم می‌کند، به یکدیگر دل می‌بازند.

در لس‌آنجلس، نیکی بی‌خانمان، بدون ماشین و نزدیک به ۳۰ سال سن است، اما بی‌اخلاق، خوش‌چهره و ماهر در روابط عاشقانه است. او از یک زن ثروتمند ۳۵ یا ۴۰ ساله به زن دیگری می‌رود، مانند یک عروسک پسرانه نگهداری می‌شود. جدیدترین رابطه‌اش با سامانتا، یک وکیل که خانه‌اش مشرف به لس‌آنجلس است، شیرین است، اگرچه مشخص نیست که او چقدر تحملش خواهد کرد. سپس نیکی با هدر، یک پیشخدمت، آشنا می‌شود. آیا این بازیکن دارد بازی می‌خورد، یا شاید این عشق باشد؟ نیکی چه چیزی کشف خواهد کرد؟

استعداد هالام برای جاسوسی از مردم، تاریک ترین ترس ها و عجیب ترین خواسته های او را آشکار می کند. او که به دنبال افشای علت واقعی مرگ مادرش است، در عوض خود را در جستجوی عشق پشت بام های شهر می بیند.

در دهه 1950، روانپزشک مکس رافائل برای کار به عنوان سرپرست یک آسایشگاه در حومه لندن استخدام می‌شود و همراه با همسرش استلا رافائل و پسرشان چارلی به آنجا می‌رود. استلا در یک ازدواج بی‌عشق قرار دارد و توسط مکس نادیده گرفته می‌شود. بی‌حوصلگی او زمانی تغییر می‌کند که پسرش با زندانی جذاب، ادوگار استارک، که یک مجسمه‌ساز است و در یک بحران حسادت همسرش را کشته و صورتش را خراب کرده، دوست می‌شود. ادوگار تحت درمان دکتر پیتر کلیو، روانپزشکی جاه‌طلب که آرزوی گرفتن جایگاه مکس را داشت، قرار دارد. در طول بعدازظهرها، استلا با ادوگار رابطه‌ای داغ و خیانت‌آمیز برقرار می‌کند تا روزی که او فرار می‌کند و رابطه‌شان کشف می‌شود. استلا باید تصمیم بگیرد بین خانواده‌اش و شور و هیجان وحشیانه‌اش برای ادوگار.

یک جوان آواره که روی یک کشتی باربری در رودخانه کار می‌کند، زندگی کارفرمایانش را به هم می‌ریزد در حالی که این واقعیت را پنهان می‌کند که از آنچه درباره زنی که در رودخانه پیدا شده بیشتر از آنچه که اعتراف می‌کند، می‌داند.