فیلمهای رابین ویلیامز

ماجراهای عجیب و غریب یک اسفنج دریایی سخنگو که در یک رستوران فست فود کار می‌کند، به مدرسه قایقرانی می‌رود و در یک آناناس زیر آب زندگی می‌کند.

«آدامز هانتر» (با بازی ویلیامز) جوانی پرانرژی و بی‌قرار است که در یک کالج پزشکی تحصیل می‌کند. او از شیوه‌های رسمی و سرد پزشکان در برخورد با بیماران راضی نیست و اعتقاد دارد که این نوع ارتباط باعث بهبود واقعی بیماران نمی‌شود. پس از فارغ‌التحصیلی و آغاز فعالیت پزشکی، او نه تنها دارو تجویز می‌کند، بلکه رابطه‌ای عاطفی و درمانی با بیماران برقرار می‌سازد و گاهی حتی به شیوه‌هایی غیررسمی و شوخی‌آمیز برای بهبود حال آنها روی می‌آورد.

کریس نیلسن در یک تصادف جان خود را از دست می‌دهد و وارد بهشت می‌شود. اما زمانی که متوجه می‌شود همسر عزیزش، آنی، به دلیل اندوه از دست دادن او خودکشی کرده است، او ماجراجویی در زندگی پس از مرگ را آغاز می‌کند تا دوباره با او متحد شود.

ویل هانتینگ، جوان بیست‌ساله‌ای که به‌عنوان مستخدم در مؤسسه فناوری ماساچوست کار می‌کند، دارای ذهنی فوق‌العاده خلاق و استعدادی بی‌نظیر در ریاضیات است. پروفسور لامبو، استاد ریاضیات، به نبوغ او پی می‌برد و سعی می‌کند به او کمک کند. اما زندگی آشفته و پرچالش ویل باعث می‌شود که پروفسور از دوست قدیمی‌اش، روان‌پزشکی به نام شان مگوایر، درخواست کند تا به ویل مشاوره دهد و راهی برای هدایت استعدادش پیدا کند.

«فیلیپ برینارد» (با بازی ویلیامز)، استاد فراموش‌کار و نابغه، به استخدام کالجی تقریباً ورشکسته درمی‌آید. او در جریان تحقیقاتش فرمولی برای خلق «فلابر» پیدا می‌کند؛ موجودی عجیب و جالب که شبیه به یک توده لاستیکی پرنده است. این اختراع غیرمعمول، نه تنها دنیای علمی او را دچار تحول می‌کند، بلکه مشکلات و ماجراهایی غیرمنتظره را به همراه می‌آورد که زندگی او را از اساس تغییر می‌دهند...

هری بلاک که از بن‌بست نویسندگی رنج می‌برد و با اشتیاق منتظر دریافت جایزه نویسندگی‌اش است، به یاد اتفاقات گذشته‌اش و صحنه‌هایی از کتاب‌های پرفروش خود می‌افتد، در حالی که شخصیت‌ها، چه واقعی و چه خیالی، دوباره به سراغ او می‌آیند و مزاحمش می‌شوند.

زنی با متقاعد کردن دو دوست پسر قدیمی‌اش که آنها پدر فرزند فراری‌اش هستند، از هر دو کلاهبرداری می‌کند و…

هملت (سر کنت برانا)، پسر پادشاه دانمارک (برایان بلسد)، برای مراسم خاکسپاری پدرش و عروسی مادرش گرترود (جولی کریستی) با عمویش کلودیوس (سر درک ژاکوبی) به خانه احضار می شود. در یک اپیزود فراطبیعی، او متوجه می شود که عمویش، که به هر حال از او متنفر است، پدرش را به قتل رسانده است. در طرحی فوق‌العاده درهم، پیچیده‌ترین و جالب‌ترین در تمام ادبیات، او موفق می‌شود (که نمی‌توان این را به ترتیب دقیق قرار داد) دیوانگی (یا شاید تظاهر نکرد) دیوانگی کند، «نخست‌وزیر» را به قتل رساند، عاشق بی‌گناهی شود که او را به جنون می‌کشد، نقشه بکشد و سپس در نقش یک دایی، نقشی را بر علیه دایی، نقش‌آفرینی کند. دوستان، و در نهایت انتقام خود را از دایی می گیرد، اما فقط به قیمت تمام زندگی روی صحنه، از جمله زندگی خودش و مادرش.

پادشاه دزدان مراسم ازدواج طولانی‌مدت مورد انتظار علاءالدین و یاسمین را مختل می‌کند، به‌دنبال یک پیشگو است که او را به گنجی بزرگ‌تر هدایت کند. هویت واقعی او برای علاءالدین مشکلاتی به‌وجود می‌آورد.

به‌دلیل یک اختلال نادر که او را چهار برابر سریع‌تر از یک انسان معمولی پیر کرده است، پسری که حالا ظاهری شبیه به یک مرد 40 ساله دارد، وارد کلاس پنجم در مدرسه دولتی می‌شود، پس از اینکه سال‌ها در خانه تحصیل کرده بود.