فیلمهای مت دیمون

«ادوارد ويلسون» (مت دیمون) به عنوان يك دانشجوي خوشبين و مثبت در دانشگاه درس مي خواند و جذب انجمن جمجمه و استخوان مي شود. اين انجمن محلي است براي پرورش فكري و آينده سازي رهبران آينده جهان. تيز هوشي ويلسون و عظمت و خوشنامي وي و اعتمادي كه به ارزش هاي آمريكايي دارد او را بهترين كانديد براي كار كردن در اين سازمان مي كند و در جنگ جهاني دوم جذب سازمان O.S.S مي شود كه اين سازمان بعد ها باعث بوجود آمدن سازمان C.I.A مي باشد.

لیز لمون، نویسنده اصلی برنامه کمدی "TGS با تریسی جردن"، باید با یک رئیس جدید مغرور و یک ستاره جدید دیوانه برخورد کند، در حالی که سعی می کند یک برنامه تلویزیونی موفق را بدون از دست دادن ذهنش اجرا کند.

در این فیلم جنایی-اکشن، پلیس ایالتی جنوب بوستون در حال جنگ با جنایت سازمان‌یافته ایرلندی-آمریکایی است. بیلی کاستیگان، افسر جوان مخفی، برای نفوذ به کارتل مافیایی تحت سرپرستی رئیس جنایت‌کار فرانک کاستلو منصوب می‌شود. در حالی که بیلی به سرعت اعتماد کاستلو را جلب می‌کند، کالین سالیوان، یک جنایتکار سرسخت که به عنوان یک خبرچین در پلیس ایالتی نفوذ کرده، در حال بالا رفتن به موقعیت قدرت در واحد تحقیقات ویژه است. هر کدام از آنها به شدت درگیر زندگی‌های دوگانه خود می‌شوند و اطلاعاتی درباره برنامه‌ها و ضدبرنامه‌های عملیات‌هایی که در آن نفوذ کرده‌اند جمع‌آوری می‌کنند. اما زمانی که واضح می‌شود که هم مافیا و هم پلیس از وجود یک نفوذی در میان خود آگاه هستند، بیلی و کالین به ناگاه در معرض خطر لو رفتن و افشا شدن قرار می‌گیرند و هر کدام باید برای کشف هویت مرد دیگر قبل از اینکه دیر شود، به سرعت عمل کنند. اما آیا هیچکدام حاضر است به دوستان و همکارانی که در مدت زمان طولانی عملیات مخفی خود ساخته‌اند، خیانت کند؟

دو شرکت نفتی آمریکایی به نام‌های «کُنِکس» و «کیلِن» در حال ادغام هستند تا شرکت جدیدی به نام «کُنِکس-کیلِن» تشکیل دهند. این تصمیم به دلیل از دست دادن تعدادی از میادین نفتی در منطقه خلیج فارس توسط کُنِکس اتخاذ شده است، چرا که شاهزاده «ناصر آل-صباعی»، وزیر خارجه کشورش و بزرگ‌ترین پسر امیر و جانشین احتمالی تاج و تخت، قراردادی با چین بسته است. از آنجا که کیلِن به طرز شگفت‌انگیزی قرارداد میادین نفتی در قزاقستان را به دست آورده است، این ادغام به کُنِکس-کیلِن امکان کنترل بیشتری بر صنعت نفت در خاورمیانه را می‌دهد. شرکت حقوقی کُنِکس که تحت سرپرستی «دین وایتینگ» قرار دارد، به «بنت هالیدی» دستور می‌دهد تا به وزارت دادگستری آمریکا نشان دهد که تمامی اقدامات لازم برای تضمین رعایت قوانین ضد انحصار صورت گرفته است تا ادغام بدون مشکل پیش رود. دولت آمریکا از تصمیم شاهزاده ناصر برای واگذاری قرارداد به چین نگران است و در ترکیب با مسائل مربوط به سلاح‌های غیرقانونی، سازمان سیا مامور می‌کند که «باب بارنز»، مامور میدانی با تجربه در خاورمیانه، شاهزاده ناصر را ترور کند، زیرا رهبری آینده او می‌تواند امنیت نفتی آمریکا را تهدید کند. بارنز تبدیل به مهره‌ای در بازی‌های مختلف می‌شود. در این بین، «برایان وودمن»، تحلیلگر انرژی مقیم ژنو، به دلیل یک حادثه تراژیک با امیر و خانواده‌اش ارتباط پیدا می‌کند. در این روند، وودمن متوجه تمایلات غربی شاهزاده ناصر و خواسته او برای تغییرات رادیکال در کشورش به سمت دموکراسی غربی و اقتصاد متنوع می‌شود. اگر امیر متوجه این موضوع شود، می‌تواند تهدیدی برای جانشینی شاهزاده ناصر به تخت سلطنت باشد و فرایند دموکراتیزه کردن کشور را به خطر بیندازد. در این بازی‌های سیاسی، کارگران مهاجر تحت تأثیر قرار می‌گیرند، برخی از آنها نمی‌توانند در پی تغییرات مالکیت نفتی، شغل خود را حفظ کنند. بعضی از این کارگران ممکن است برای دستیابی به عدالت خود دست به اقدامات خشونت‌آمیز بزنند.

ویل و جیک گریم دو کلاهبردار مسافر هستند که با یک نفرین واقعی از دنیای افسانه‌ها روبرو می‌شوند که نیاز به شجاعت واقعی دارد، نه مانند طرد ارواح تقلبی که معمولاً انجام می‌دهند.

دنیل اوشن یک عضو دیگر به تیم خود اضافه می‌کند تا بتواند سه سرقت بزرگ اروپایی را در این دنباله از فیلم "اوشن 11" (2001) انجام دهد.

ستاره فیلم، وینس چیس، در حال عبور از دنیای بی‌روح لس‌آنجلس است و با دایره‌ای نزدیک از دوستان و نماینده وفادارش همراه است.

دو سال پیش، جیسون بورن فکر می کرد که از گذشته خود دور شده است. اما در حال حاضر گذشته به جیسون بورن می رسد، زمانی که سیا تهدید می کند زندگی جدید او را خراب می کند. بورن و ماری وجود ناشناس و زیرزمینی خود را به قیمت ماندگاری حفظ کرده‌اند. بورن که با کابوس های پراکنده و تسخیر شده توسط گذشته ای که به یاد نمی آورد، ماری را از شهری به شهر دیگر منتقل می کند، سعی می کند یک قدم جلوتر از تهدیدی که در هر نگاه غریبه غیرقابل توضیحی وجود دارد، در هر تماس تلفنی "شماره اشتباه"-- که هر لحظه، بدون هیچ هشداری، ممکن است او را به دنیایی که امیدوار است، برگرداند.

الیور ترینکه همیشه سعی کرده است گذشته هایلندز، نیوجرسی خود را پشت سر بگذارد، اما در شش سال گذشته دشوار بوده است. او یک تبلیغ نویس موفق موسیقی شهر نیویورک بود، اما پس از آن که همسرش گرترود بلافاصله پس از زایمان دخترشان گرتی درگذشت. اولی ناآماده در صنعت تبلیغات سرگرمی از طریق یک اتفاق تبدیل شد که تمایل او به موفقیت حرفه‌ای را بر مسئولیت‌هایش به‌عنوان پدر بیشتر می‌کرد و به هایلندز بازگشت و او و گرتی با پدرش، بارت، نقل مکان کردند تا اینکه دوباره توانست روی پای خود بایستد. این بدان معنا بود که دوشادوش بارت در خدمه کاری Borough of Highlands کار کند، شغلی که او هنوز دارد. او همچنین با وجود اینکه یاد گرفته است برای گرتی که فقط زندگی هایلندز را می شناسد و همه چیز در مورد آن را می شناسد، از جمله پدرش و بارت، «پاپ» او، پدری مسئولیت پذیر و دوست داشتنی باشد، همچنان تمایل دارد به زندگی در شهر نیویورک و شغلی پرقدرت به عنوان یک روزنامه نگار سرگرمی بازگردد. همانطور که اولی سعی می کند رویای خود را تحقق بخشد، ممکن است با کمک مایا، کارمند فروشگاه ویدئو/دانشجوی فارغ التحصیل که او و گرتی با او دوست می شوند، تصویر واضح تری از اولویت های خود به دست آورد.

دانش‌آموز دبیرستانی اهل اوهایو، اسکات توماس، دانش‌آموزی خوب و پسری مهربان است – هرچند کمی قابل پیش‌بینی – که قرار است فارغ‌التحصیل شده و وارد رشته پیش‌پزشکی شود. او به طور غیرمنتظره‌ای توسط دوست‌دختر بی‌وفایش، فیونا، در روز فارغ‌التحصیلی رها می‌شود. در میان افرادی که در ساعت ناامیدی به آنها پناه می‌برد، دوست پنی‌پال آلمانی‌اش، مایک، قرار دارد. اسکات و مایک به نظر می‌رسد ارتباط خاصی با هم دارند. پس از اینکه مایک به اسکات نزدیک می‌شود، حالا که او و فیونا با هم نیستند، اسکات به طور ناگهانی پیامی به مایک می‌فرستد و می‌گوید که دیگر نمی‌خواهد از او خبری بشنود. اما بعد از مدتی، اسکات متوجه می‌شود که مایک در واقع یک دختر زیبا به نام میکه است. در این زمان، میکه پیام‌های اسکات را مسدود کرده است. اسکات که حالا فکر می‌کند میکه کسی است که قرار است با او باشد، به طور ناگهانی تصمیم می‌گیرد برای تغییر، به برلین برود تا با او باشد. همراه او در این سفر، بهترین دوستش، کوپر هریس، که علاقه زیادی به دخترها دارد، است. آنها فقط موفق به گرفتن پروازی به لندن می‌شوند و بنابراین باید از لندن به برلین سفر کنند. در راه، در پاریس، با دوستان دبیرستانی‌شان، دوقلوهای جنی و جیمی، که در حال گردش با کوله‌پشتی در اروپا هستند، برخورد می‌کنند. اسکات و کوپر آنها را به عنوان دوقلوهایی که بیشترین تفاوت‌ها را دارند، می‌بینند؛ جیمی که یک دایره‌المعارف متحرک است و جنی که آنها او را مانند یکی از پسرها می‌بینند. در حالی که این چهار نفر در تلاش برای رسیدن به برلین هستند، با چندین مانع و ماجراجویی مواجه می‌شوند. اسکات امیدوار است که تمام این مشکلات وقتی ارزش داشته باشد که بالاخره ملاقات مهمش با میکه را انجام دهد.