برترین فیلم های 2008 از دیدگاه ایرانیان

قرن‌ها پیش، امپراتور شیطانی هان توسط جادوگر زن زی یوان نفرین شد و او و ارتشش به مومیایی تبدیل شدند. در سال ۱۹۴۶، کاوشگر ریک اوکانل و همسرش اوولین اوکانل توسط دولت بریتانیا دعوت می‌شوند تا یک آثار باستانی، الماس «چشم شانگری-لا»، را به چین ببرند. این سنگ باستانی قادر به برانگیختن دوباره امپراتور هان و نشان دادن مسیر به شانگری-لا و استخر جاودانگی است. وقتی این زوج به چین می‌رسند، پسرشان الکس اوکانل را ملاقات می‌کنند که مقبره هان را کشف کرده و برادر اوولین، جاناتان کارنهان، نیز همراهشان است. اوکانل‌ها توسط دوستشان پروفسور راجر ویلسون که با ژنرال یانگ ارتباط دارد، فریب می‌خورند. یانگ می‌خواهد به امپراتور هان خدمت کند، بنابراین او مومیایی را برمی‌انگیزد و آن‌ها به سوی شانگری-لا حرکت می‌کنند. نگهبان مقبره هان (و دختر زی) لین به آن‌ها می‌گوید که تنها راه‌های از بین بردن هان، جلوگیری از رسیدن او به شانگری-لا یا فرو کردن یک خنجر نفرین‌شده به قلبش است.

در دوران پیشاتاریخی، دله یک شکارچی ماموت است که با ایولت زیبا ارتباط برقرار می‌کند. زمانی که جنگجویان سوار بر اسب ایولت و اعضای قبیله را اسیر می‌کنند، دله باید یک سفر حماسی را آغاز کند تا عشق واقعی‌اش را نجات دهد.

یک پسر مهربان از میانه‌غرب که زندگی‌اش را برای خود برنامه‌ریزی کرده است، توسط یک دختر پیچیده و مرموز جذب می‌شود، تربیت می‌شود و در نهایت رها می‌شود.

راننده جوان، اسپید ریس، با کمک خانواده‌اش و اتومبیل پیشرفته‌اش، ماشین ۵، آرزو دارد که قهرمان دنیای مسابقات اتومبیل‌رانی شود.

اگر BURN-E (ربات جوشکاری) می‌دانست که دنبال‌کردن WALL-E برای پیدا کردن EVE چقدر برایش دردسر ایجاد می‌کند، حتماً آن روز را مرخصی می‌گرفت.

جک بائر با ژنرال آفریقایی و دیکتاتور آینده‌خواه، بنجامین جومه، روبه‌رو می‌شود که نیروهایش دستور دارند کودکانی را که بائر مراقبت می‌کند، برای آموزش نظامی شوم دستگیر کنند.

"آرژانتینی" از زمانی شروع می‌شود که چه و گروهی از تبعیدی‌های کوبایی (به رهبری فیدل کاسترو) در سال 1956 از مکزیک به سواحل کوبا می‌رسند. در عرض دو سال، آنها حمایت مردمی و ارتشی را بسیج کرده و رژیم دوست ایالات متحده دیکتاتور فولگنسو باتیستا را سرنگون می‌کنند.

صبح روزی که از سفر جاده‌ای خود به وایت کسل بازمی‌گردند، هارولد و کومار تصمیم می‌گیرند به آمستردام بروند، زیرا هارولد نمی‌خواهد ده روز برای دیدن ماریا صبر کند. در هواپیما، کومار بونگ جدیدش را روشن می‌کند، مأموران امنیت پرواز آن را با بمب اشتباه می‌گیرند و هارولد و کومار به عنوان تروریست دستگیر شده و به خلیج گوانتانامو فرستاده می‌شوند. آن‌ها موفق به فرار می‌شوند، خود را به فلوریدا می‌رسانند و سپس راهی تگزاس می‌شوند تا نامزد سابق کومار، کلوتون، را پیدا کنند—کسی که ارتباطات خوبی دارد و می‌تواند در واشنگتن برای آزادی آن‌ها وساطت کند. در همین حین، کومار هنوز احساساتی نسبت به ونسا دارد، مأموران فدرال در تعقیبشان هستند، و رویای ماریجوانای قانونی آمستردام بیش از پیش دور به نظر می‌رسد.

یک کمدی رمانتیک: ویل هایز، یک پدر سی‌وچند ساله اهل منهتن است که در آستانه طلاق قرار دارد، زمانی که دختر ۱۰ ساله‌اش، مایا، از او در مورد زندگی قبل از ازدواجش سوال می‌کند. مایا می‌خواهد همه چیز را در مورد چگونگی آشنایی و عاشق شدن والدینش بداند. داستان ویل از سال ۱۹۹۲ آغاز می‌شود، زمانی که او یک سیاستمدار جوان و پرشور بود که از ویسکانسین به نیویورک مهاجرت کرد تا در کمپین کلینتون کار کند. برای مایا، ویل گذشته‌اش را دوباره زندگی می‌کند به عنوان یک مرد ایده‌آل‌گرا که در حال یادگیری پیچ و خم‌های سیاست شهری بزرگ است و تاریخ روابط عاشقانه‌اش با سه زن بسیار متفاوت را بازگو می‌کند. در کمپین، بهترین دوست ویل راسل مک‌کورمک است. آنها نه تنها آرزوهای سیاسی مشابهی دارند، بلکه مشکلات مشابهی در مورد دخترها نیز دارند. ویل تلاش می‌کند تا یک نسخه "PG" از داستان خود را برای دخترش تعریف کند و نام‌ها را تغییر می‌دهد تا مایا مجبور شود حدس بزند که او در نهایت با چه کسی ازدواج کرده است. آیا مادرش، امیلی، که دوست‌دختر دوران کالج ویل است و دختر قابل اعتماد همسایه است؟ آیا او آپریل، بهترین دوست و مشاور قدیمی‌اش است که علاقه‌ای به سیاست ندارد؟ یا شاید او خبرنگاری آزاداندیش و پرشور است؟ همانطور که مایا تکه‌های پازل عاشقانه پدرش را کنار هم می‌چیند، شروع به درک این می‌کند که عشق آنقدرها هم ساده و آسان نیست. و وقتی ویل داستانش را برای او تعریف می‌کند، مایا به او کمک می‌کند تا بفهمد که هیچ‌وقت برای بازگشت دیر نیست... و شاید حتی ممکن است یک پایان خوش پیدا کند.

زمانی که بشریت در آستانه نابودی قرار می‌گیرد، گروهی از دانشمندان تصمیم می‌گیرند شهری را در اعماق زمین بسازند و آن را با ساکنان جدید پر کنند. شهر امبر قرار است ۲۰۰ سال دوام بیاورد و پس از آن، ساکنانش با استفاده از دستورالعمل‌هایی که در یک جعبه‌ی مستحکم نگهداری می‌شود، راه بازگشت به سطح زمین را پیدا کنند. اما با گذشت زمان، این پیام گم می‌شود و زندگی در امبر به سرعت رو به زوال می‌رود. منبع انرژی شهر در حال از کار افتادن است و مواد غذایی جیره‌بندی شده‌اند. اکنون دو نوجوان باید راز امبر را کشف کنند و راه خروج را بیابند.