برترین فیلم های دهه 70 از دیدگاه ایرانیان
258 عنوان فیلم و سریال
The Hobbit
یک هابیت خانهنشین در سرزمین میانه متقاعد میشود که به یک مأموریت با گروهی از کوتولهها بپیوندد تا گنج خود را از یک اژدها بازپس گیرند.

Midnight Express
در تاریخ ۶ اکتبر ۱۹۷۰، هنگام سوار شدن به یک پرواز بینالمللی از فرودگاه استانبول، بیلی هییز آمریکایی (براد دیویس) در حالی که قصد داشت دو کیلو حشیش را از کشور خارج کند، دستگیر میشود. مواد مخدر به بدنش بسته شده بودند. به او گفته میشود که اگر در شناسایی شخصی که حشیش را به او فروخته همکاری کند، آزاد خواهد شد. مشکلات بیلی زمانی آغاز میشود که پس از کمک به مقامات، او فرار میکند و دوباره دستگیر میشود. ابتدا به بیش از چهار سال زندان به اتهام داشتن مواد مخدر محکوم میشود، بدون اینکه وقت زیادی برای جرم سنگینتر قاچاق مواد داده شود. محیط زندان از هر لحاظ غیرقابل تحمل است، با یک نگهبان زندان سادیست به نام حامیدو (پل ال. اسمیت) که بر زندان حکومت میکند و از شکنجههای ذهنی و جسمی که به زندانیان وارد میآورد، لذت میبرد. بیلی که به او گفته شده به هیچکس اعتماد نکند، با چند نفر از زندانیان دیگر دوست میشود، از جمله جیمی بوث آمریکایی (رندی کواید) که به خاطر دزدی دو شمعدان از یک مسجد به زندان افتاده است، یک سوئدی به نام ارهیک (نورت وبر) و یکی از زندانیان ارشد که هفت سال از حبس خود را سپری کرده، مردی انگلیسی به نام مکس (سر جان هرت) که هر دو به اتهامهای مرتبط با حشیش به زندان افتادهاند. تنها زندانیای که با او دوست نمیشود رفقی (پائولو بوناکلی) است که در زندان قدرت زیادی دارد و بهعنوان چشمان و گوشهای غیررسمی نگهبانان عمل میکند. در حالی که بیلی، خانوادهاش و دوستدخترش سوزان (ایرین میراکل) از طریق کانالهای قانونی و دیپلماتیک برای آزادی او تلاش میکنند، مکس به او میگوید که تنها راه فرار، “گرفتن اکسپرس نیمهشب” (فرار از زندان) است که جیمی مدام سعی در انجام آن دارد. زمانی که وضعیت بیلی تغییر میکند، او در هر معنای کلمه به شدت desperate میشود. به نظر میرسد که بیلی تنها دو گزینه دارد: یا اجازه دهد که زندان در نهایت به طور مجازی و سپس به طور واقعی او را بکشد، یا به هر طریقی که ممکن باشد، کنترل زندگیاش را دوباره به دست آورد.

The Passenger
یک خبرنگار جنگی که نمیتواند جنگی را که از او خواسته شده پوشش دهد پیدا کند، مسیر پرخطری را انتخاب میکند و هویت یک آشنای مرده از معاملهگران سلاح را به عاریت میگیرد.

La Grande Bouffe
چهار مرد میانسال و موفق — یک خلبان، یک تهیهکننده تلویزیون، یک سرآشپز و یک قاضی — به ویلایی دورافتاده میروند و تصمیم میگیرند که یکدیگر را تا سرحد مرگ به چالش بکشند. در این بازی خطرناک، آنها با تجربههای متفاوت زندگی و استرسهای ناشی از حرفههایشان روبهرو میشوند، اما این رقابت شدید، هرکدام از آنها را به جایی میبرد که هیچکدام از آنچه انتظار دارند، آماده نبودهاند.

The Goodbye Girl
پس از اینکه از سوی نامزدش که با او زندگی میکرد رها میشود، یک رقاص بیکار و دختر 10 سالهاش به ناچار مجبور میشوند با یک بازیگر struggling آفبروادوی زندگی کنند.

Tess
یک دختر کشاورز جوان و پر اراده توجه دو مرد را به خود جلب میکند. این داستان ممکن است به مبارزات احساسی و انتخابهای دشوار او در مواجهه با این دو مرد و احساسات پیچیدهای که نسبت به هر یک از آنها دارد، بپردازد. در طول داستان، او باید تصمیم بگیرد که چگونه با عشق و روابط خود روبهرو شود و در نهایت چه مسیری را برای زندگی خود انتخاب کند.

Autumn Sonata
شارلوت، پیانیست مشهور جهان، پس از سالها بیتوجهی به فرزندانش، دخترش اوا را در خانهاش ملاقات میکند. در کمال تعجب او دختر دیگرش هلنا را نیز در آنجا می یابد. هلنا معلول ذهنی است و ایوا هلنا را از موسسه ای که مادرشان او را در آنجا گذاشته بود بیرون آورده است. تنش بین شارلوت و ایوا فقط به آرامی افزایش می یابد، تا اینکه یک مکالمه شبانه تمام چیزهایی را که آنها می خواستند به یکدیگر بگویند، آزاد می کند.

Close Encounters of the Third Kind
دو داستان موازی روایت میشود. در داستان اول، گروهی از دانشمندان تحقیقاتی از زمینههای مختلف در حال بررسی ظاهر شدن عجیب اشیاء در مکانهای دورافتاده، عمدتاً مناطق بیابانی هستند. در ادامه تحقیق، یکی از دانشمندان اصلی به نام کلود لاکومب، یک فرانسوی، روش کدالی آموزش موسیقی را بهعنوان یک روش ارتباطی در کار خود وارد میکند. در ابتدا پاسخها محققان را گیج میکند، تا اینکه نقشهبردار آمریکایی دیوید لافلین معنای پاسخ را رمزگشایی میکند. در داستان دوم، روی نری، کارگر شرکت برق و مرد خانواده، و جلیان گیولر، مادر تنها، از جمله افرادی هستند که در مانسی، ایندیانا، برخی فعالیتهای ماورایی را تجربه میکنند، قبل از اینکه برخی از نورهای روشن در آسمان را مشاهده کنند که آنها آن را یوفو میپندارند. روی به آنچه دیده است وسواس پیدا میکند، برخلاف دیگران، به ویژه افرادی که در مقامی خاص هستند و نمیخواهند به نظر دیوانه بیایند و منکر باورشان به یوفو میشوند. این وسواس برای روی و جلیان زمانی بیشتر میشود که شروع به دیدن تصویری از تپهای با خطوط عمودی در کنارش بهعنوان کلید اتفاقات جاری میکنند. در حالی که این وسواس زندگی روی را بهطور منفی تحت تأثیر قرار میدهد، جلیان میداند که باید جواب این معنا را پیدا کند، بهویژه که به تنها فرزندش، بری گیولر، که شاید بیشتر از بزرگترها به آنچه در حال رخ دادن است حساس باشد، مربوط میشود. این دو داستان پتانسیل دارند که تقاطع پیدا کنند اگر روی و جلیان بتوانند پیدا کنند که کجا آن تپه را قبلاً دیدهاند و اگر بتوانند از موانع ناشی از دروغهایی که مقامات در پوشاندن واقعیت پنهان کردهاند، عبور کنند.

The Conversation
این داستان درباره یک مأمور مراقبت پارانویی و مرموز است که متوجه میشود زوجی که در حال نظارت بر آنهاست، ممکن است به قتل برسند.

Snake in the Eagle's Shadow
یتیمی که در یک مدرسه کونگ فو بزرگ شده و به جز یک خدمتگزار و هدف تمرینی برای دانشآموزان، کمتر مورد توجه قرار گرفته است، پس از کمک به یک گدا پیر و دورهگرد، تجربهای تغییر دهنده در زندگیاش پیدا میکند.
کالکشن ها












































